Sonntag, 3. Januar 2010

چهارم آبانماه ۵۷ شاه به رژه نیروهای وفادار خود بالید ؛ و۲۶ دیماه از ایران رفت ! حال شما هم به چهارشنبه خود ببالین تا سقوطتان

شاه رفت


انگار همین دیروز بود که بزاز محله مان داشت آدم جمع میکرد و سایز شرکت کنندگان در رژه روز تولد شاه را میگرفت تا براشون کت و شلوار یک رنگ سفارش بده ؛" جالب اینکه آن بزاز بعد از انقلاب هم همان کار را میکنه ! و از سهمیه های دولتی پارچه استفاده میکرد و هر روز صف طول و درازی هم جلوی مغازه اش براه بود " و چیزیکه در همانزمان برای خود من با سن چهارده سالگی جالب بود ؛ یک بعد از آن رژه عظیم مردم ! چگونه شاه در عرض دو ماه با آن اعتراضات و راهپیمایی ها مجبور به رفتن از کشور شد و دوم همان کسانیکه با کت و شلوارهای یکدست در نقش های مختلف شرکت میکردند ؛ حال خود دو آتیشه تر بنظر میآمدند ؛ حال وقتی به گذر زمان و مقایسه آنها میپردازم که کت و شلوار جای خود را به بیست ساعت اضافه کاری و ساندیس و کیک داده !! و آن چیزی که من در آن رژه ها و حضور بسیار عظیم شرکت کنندگان میدیدم ؛ اصلن با این حضور قلیل جمعیت در روز چهارشنبه بعد از عاشورا اصلن قابل مقایسه نبود !! حال نمیدانم فرق در کت و شلوار با ساندیس است یا اینکه باید کودتاچیان به جد بخود آیند که وضعیتشان حتی برای نیروهای وفادار به خودشان خطرناک و ادامه راه برای آنان و سرکوب مردم ریسکی است که اگر کودتاچیان چشمانشان را به اینگونه حوادث ببندند ؛ خامی و کودنی آنان را بیشتر نمایان میکند ؛ بطور مثال اگر به فیلم های روز عاشورا و بدام افتادن انبوه نیروهای سرکوبگر توجه کنید ؛ حتمن به ضعف آنان و انسجام سبزها بیشتر واقف می شویم ؛ پس در یک کلام خامنه ای و دیگر کودتاچیان باید به تاریخ و سرگذشت پادشاهان و از همه مهمتر شناخت مردم ایران و تن ندادنشان به زور و تحقیر بیشتر بیافزایند که تیک تیک ساعت برایشان حکم آخرین لحظات عمر زور گویی و چپاول را بهمراه دارد