Freitag, 31. Juli 2009
اقای موسوی ( رییس جمهور ) ١٢مرداد داره می اید عزیز ! تکلیف چیست ؟
وقتی فرزند شهید مطهری از ظلم می گوید
1. دفاع از یک نظام اسلامی با توسل به شیوههای غیراسلامی و بلکه غیرانسانی، همان قدر موفقیت آمیز است که کسی بخواهد با شرابخواری از سنت نبوی پاسداری کند. برخی رفتارها مخصوصا با بازداشت شدگان وقایع اخیر و خانواده هایشان گواهی میدهد که گروهی پرنفوذ ـ که حفظ آبرویشان تضمین شده است ـ برای اینکه به خیال خودشان چشم فتنه را در بیاورند مجاز به هر نوع ظلمی هستند حتی اگر چیزی از آبروی انقلاب و امام باقی نگذارند.
2. به نظر میرسد که در کشور ما همه مسائل، جز یک مسأله، قابل چشم پوشی و یا اهمال است حتی آنجا که پای یک حکم اسلامی و یا روحانیت در میان باشد. آن استثنا آنجاست که مساله، نام «امنیتی» به خود بگیرد، به طوری که تقاضای اجرای عدالت در مورد یک مساله امنیتی از سوی هر کس، مساوی است با همسو خوانده شدن با اسرائیل.
به همین دلیل است که برای آزرده نشدن برادران اروپایی حکم قطع دست سارق (در شرایط خاص) که در قرآن هم آمده اجرا نمیشود و حتی در مورد اعدام شروران متجاوز به عنف به کودکان و نوامیس مردم به خاطر اعتراض کشورهای غربی کوتاهی صورت میگیرد (چون این مسائل «امنیتی» نیست و بنابراین میتوان کوتاه آمد)، اما در مورد مرگ افرادی چون زهرا بنی یعقوب در زندان اگر تمام آبروی اسلام و نظام و انقلاب هم فدا شود مسألهای نیست چون پای دردانههای امنیتی در میان است. باز از همین روست که فیلم «مارمولک» با اینکه شائبه به ملعبه درآمدن روحانیت را داشت از سوی کارشناسان امنیتی بی اشکال اعلام شد اما فیلم «به رنگ ارغوان» که در مورد یک مأمور امنیتی است به خاطر ممانعت آنان جواز نمایش نمیگیرد.
4. افراد بازداشت شده حتی اگر مرتد و منافق و محارب هم بودند نباید با خانواده هایشان چنین رفتار میشد. این دیگر چه صیغهای است که وقتی کسی بازداشت میشود افراد خانواده اش باید گاهی تا چند هفته سراسیمه در بیمارستانها و پزشکی قانونی سرگردان باشند و یا در اطراف زندانها تنها برای گرفتن کوچکترین اطلاعی از محل نگهداری آنان ضجه زده و التماس کنند و کسی پاسخگو نباشد و نهایتا منتظر تماس یک فرد ناشناس بمانند؟ (مگر آنکه قصدی در تکثیر مخالفان نظام در میان باشد).
در مقابل، وقتی گروهی از نمایندگان مجلس، در سایت خود از خانوادههای بازداشت شدگان میخواهند به آنان مراجعه کرده شاید بتوانند آنها را در پیداکردن عزیزانشان یاری کنند بلافاصله آن سایت فیلتر میشود! آیا این همان "آزادی تقریبا مطلق" در ایران است که چندی پیش رئیس جمهور در جواب خبرنگار خارجی از آن سخن میگفت؟ داستان مکرر چگونگی رفتار با خانوادههای جان باختگان و تعهدات اجباری هنگام تحویل جنازه از جمله اینکه «هیچ شکایتی نداریم»، خود حکایت جانسوز دیگری است.
5. عمل به قانون هم مثل خیلی چیزهای دیگر جناحی شده است. خلاف قانون، فقط این نیست که کاندیدایی به حکم شورای نگهبان تمکین نکند. نمیشود در این مورد فریاد را به عرش رساند اما در قبال هرگونه رفتار غیرقانونی با مردم معترض ـ که با اندک محبتی میتوانستند قاطبه آنان را جذب کنند ـ سکوت کرد. چنانکه پیش از این نیز گفته ام اگر نظام ما با برخی از آنچه تحت لوای «حفظ نظام» صورت میگیرد سقوط نکند بسیار بعید است که با عامل دیگری، حتی حمله نظامی از پا درآید.
6. میان «جمع کردن» یک بحران با «حل کردن» آن تفاوت بسیار است. اولی از کسانی برمی آید که به هر مساله تنها به دید امنیتی مینگرند و دومی کار افراد بصیر و دلسوزی است که دیدی جامع به مسائل داشته و راه حلهای امنیتی را آنهم بدون وقوع هیچ ظلمی آخرین گزینه میدانند نه اولین گزینه. با ظلم میتوان یک مسأله را جمع کرد اما نمیتوان آن را حل کرد. در یک نظام مردمی همیشه راه حل غیر امنیتی مقدم و بسیار کارساز است.
روشن نیست افرادی که خود را «دشمن شناس» میدانند چگونه درباره این کارخانههای بزرگ ضد انقلاب سازی که حتی از به کام مرگ فرستادن فرزند یک مقام مسئول در بازداشتگاه هم ابایی ندارند، از رد پای دشمن در بازداشتگاهها سخن به میان نمیآورند؟ به راستی کسانی که با فرزند یک مقام مسئول این میکنند با جوانان بی نام و نشان چه میکنند؟
این را هم باید اضافه کرد که ما امروز «دشمن شناس» خودخوانده زیاد داریم. عدهای توجه ندارند که به ویژه در هنگام بحرانها، دشمنشناسی تنها از معدود افراد بصیر، عالم و متقی بر میآید و نباید اجازه داد یکی با دسترسی به شنود، دیگری با خواندن چند بولتن محرمانه، سومی برای تسویه حسابهای شخصی، چهارمی با تفسیرهای سودجویانه تحلیلهای بیگانگان و پنجمی برای خودشیرینی یا شهوت پست و مقام، خود را «دشمن شناس» جا بزنند.
این به اصطلاح دشمن شناسان، که اخیرا آیت الله استادی گروهی از آنان را به نقد کشید، به دلیل قضاوت بر اساس جناح بازی ـ که به عقیده من نوعی شرک است ـ عملا بسیاری از طرفداران واقعی انقلاب اسلامی، از مردم عادی گرفته تا دیگران را نه تنها از انقلاب که گاهی از اسلام هم بیزار کرده و میکنند و در عمل ولو با نیت خیر، خیانتی را انجام میدهند که از هیچ دشمنی بر نمیآید.
7. کسی نمیتواند خود را پیرو ولایت فقیه بداند و در عین حال در مورد ظلمهایی که نهایتا کل نظام اسلامی را به نابودی خواهد کشاند بی تفاوت بماند، مگر آنکه پیامبر (ص) را ـ نعوذ بالله ـ دروغگو بپندارد. به فرموده پیامبر (ص)، ظلم یک حکومت را نابود میکند و حتی کفر چنین اثری ندارد. بنابراین هر کس نسبت به رهبر انقلاب ارادت بیشتری دارد باید نسبت به ظلم به مردم که در واقع، خطری است که رهبری و کل نظام را تهدید میکند بیشتر فریاد بزند. کسی که در شرایط فعلی تنها دم از اطاعت از رهبری میزند و در عین حال بر این ظلمها چشم میبندد چاپلوس رهبری است نه مطیع و مرید او.
چه اتفاقی باید بیفتد که قاطبه علما که خود نیز برای استقرار و دوام نظام زحمتها کشیدهاند فارغ از جناح بندیها و دعواهای انتخاباتی در مقابل این ظلمها واکنش جدی نشان دهند؟ آیا برای مردم قابل قبول است که برای فوت یک عالم دست چندم ـ که البته تکریمشان واجب است ـ چندین اطلاعیه از سوی علما در کمتر از 24 ساعت صادر شود ولی برای مرگ چند جوان در بازداشتگاههایی که هیچ کس مسؤولیت آن را نمیپذیرد سکوت پیشه شود؟ نقش روحانیت در نظام اسلامی تملق گویی نسبت به نظام نیست، بلکه همان طور که شهید مطهری تاکید داشت ـ و البته تا حد زیادی مغفول ماند ـ رویکردی نظارتی و منتقدانه با تکیه بر عدالت است.
در اینجا ذکر دو مطلب لازم است. اول آنکه آنچه گفته شد، نه به معنای نادیده گرفتن خدمات قاطبه دست اندرکاران امنیت کشور است که بدون توسل به ظلم، خدمات زیادی برای مردم انجام داده و میدهند و نه به معنای عدم لزوم مجازات سنگین برای آشوبگران واقعی که بسیار هم اندک بودهاند.
دیگر آنکه راه حلهایی از قبیل تشکیل چند کمیته رسیدگی ـ که متاسفانه تا قبل از کشته شدن فرزند یکی از مسئولان صورت نگرفت ـ اگر قرار است نهایتا به تهیه چند گزارش «خیلی محرمانه» و ارسال آن برای مسئولان بینجامد، هیچ کمکی به باور مردم به مقابله جدی با این فجایع نخواهد کرد و شاید تشکیل ندادنش مفیدتر باشد زیرا برای مردم امید واهی ایجاد میکند.
روشن است که مرحوم محسن روح الامینی تنها مقتول مظلوم نبود گر چه اکثر صداها تنها پس از مرگ او درآمد. ما به جز چند نام دیگر مانند سهراب و اشکان نشنیدهایم، اما آنچه مسلم است هر کس به ظلم کشته شده باشد در قیامت کبری با کفن خونین راه را بر مسببان و نیز سکوت کنندگانی مانند نویسنده خواهد بست. به سبب سیاست خبری موجود، کسی نمیداند آیا مثلا آنچه در مورد افراد بیکسی مانند «ترانه موسوی» دهان به دهان میگردد راست است؟ خانواده وی که ظاهرا در اطراف مسجد قبا دستگیر شده به کجا باید مراجعه کنند؟ متأسفانه سیاست خبری رسانه ملی هر خبری را باورپذیر کرده است.
آیا رسانه ملی در مورد آنچه بر او گذشته است خبر موثقی خواهد داد و در صورت اثبات جرم، مجرمین را معرفی خواهد کرد؟ اگر چنین باشد امیدی به عدم تکرار اینگونه فجایع هست اما به نظر میرسد این رسانه، فعلا موظف به رصد کردن ظلم در جهان به جز ایران است آنهم در مورد کشورهایی که با ایران مشکل سیاسی دارند.
شربینی که توسط یک «شهروند» آلمانی در یک کشور سکولار کشته شد و در بیش از 200 بخش خبری در کشورمان از او یاد شد بسیار مظلوم بود، اما آیا یک جوان ایرانی که در یک اعتراض آرام خیابانی دستگیر شده و بعد جنازه اش در سانسور کامل خبری ـ آن هم در کشوری که خود را پرچمدار استقرار عدالت در جهان میداند ـ از بازداشتگاه بیرون میآید صدها بار مظلومتر از شربینی نیست؟
اینکه بیگانگان در حوادث اخیر دست داشتند یا نداشتند، نقشه قبلی یا انقلاب مخملی در کار بود یا نبود، نظام در خطر بود یا نبود، مسبب اولیه و ثانویه این بود یا آن، اینها بر فرض صحت، هیچکدام مجوز سر سوزنی ظلم به کسی نمیشود. در اسلام رعایت عدالت نسبت به قاتل امیر المؤمنین (ع) هم واجب است.
منبع روسی: تظاهرات در ایران گسترش خواهد یافت/همین منبع قبل از انتخابات پیش بینی کرده بود اتفاقی در راه است«تقلب
Donnerstag, 30. Juli 2009
در چهلم ندا و نداها چه گذشت) ایرانیان خسته نباشی ( کی خسته است؟ )«دشمن
کودتاچیان تا دیر نشده ، ریق غلط کردن را سر بکشید و مردم را دسته کم نگیرید(ما بیشماریم و اما هنوزم صبور! )
Mittwoch, 29. Juli 2009
خامنه ای (رژیم اسلامی) نشان داده که ، یا گوه نمیخوره ! ولی اگر خورد ، بدانید که جام زهر است که محترمانه میخواهند ، بخورند( نقدی بر فردین بازی خامنه ای
شنیدیهای کهریزک و .......( بخوانید و خشم خود را برای روز موعود حبس کنید) «من از روی دست تو و تو از روی دست من تا دنیا صدایمان را بشنود
کی و در کجا بازداشت شدید؟
تقاطع اسکندری شمالی و خیابان انقلاب. دقیقا روبروی ایستگاه اتوبوس بی آرتی ایستگاه قریب. ساعت 6. 30.
چگونه بازداشت شدید؟
به همراه یکی ازدوستانم به درحال حرکت به سمت انقلاب و ازآنجا کوی دانشگاه بودیم. سرو صداهاورفت وآمد بسیار زیاد بود و مامی خواستیم زودتر به محل مورد نظر برسیم. ما می دیدیم که یگان های ویژه به سمت مردم یورش می آورند، برای اینکه با آنها روبرو نشویم از کوچه های فرعی عبورمی کردیم. درآنجا هم لباس شخصی ها و نیروهای بسیجی بودند واز همه خطرناکتر. بنابراین تصمیم گرفتیم به خیابان انقلاب برگردیم. در تقاطع اسکندری درگیری شدیدی بود. ما هم به مردم پیوستیم وحدود یک ساعت برای عبور از سد ماموران وپیوستن به موج سبزتلاش کردیم.
آیا شعار می دادید؛ یا سنگ پرتاب می کردید؟
بله. همه همین کاررا می کردند. در برابر چماق و گلوله چکار می توانستیم بکنیم؟ اصلا کسی برای غیر از این کار درآن محل نبود. دختران از خیابان های فرعی سنگ می آوردند وبه عنوان گروههای پشتیبانی عمل می کردند. خانواده های مستقر درمحل هم شربت و آب درست می کردند و به معترضان می دادند.
شما را شناسایی کردند؟
نه. من دریک حمله ناگهانی وغافلگیرانه به دام افتادم. درحالی که با نیروهای گارد ویژه درحال ستیز بودیم، ازخیابان اسکندری جنوبی موتور سواران لباس شخصی به سرعت وارد خیابان انقلاب شدند ومسیر ما را از پشت مسدود کردند و مارا گرفتند. هیچ فرصتی هم برای اطلاع رسانی دیگران به ما نبود.
چند نفر بازداشت شدند؟
بین ما، وقتی گاز اشک اور را زدند نزدیک به 10 یا 12 نفر را بازداشت کردند. وقتی گاز خوردیم هیچ کاری نتوانستیم انجام دهیم. ترکیبات گازی که ماموران به مردم می زنند بسیار متفاوت تر از گازاشک آور است به دلیل اینکه این نوع گاز به محض اصابت و استشمام باعث بی حالی و کدری دربدن می شود. وقتی این نوع گاز که حاوی سی او اس است به بدن وارد شود قدرت کاری و تصمیم گیری از بین می رود و به راحتی به دام خواهی افتاد.
پس از بازداشت درمحل انقلاب چه اتفاقی افتاد؟
درهمانجا و حین دستگیری مارا به شدت کتک زدند. یعنی درحالی که نمی توانستیم حرکت چندان زیادی را انجام دهیم(به دلیل گازگرفتگی) ناگهان 6، 7 نفر ریختند روی سرما و شروع کردند به ضرب وشتم. با با توم های الکتریکی ومشت ولگد؛ قدرت هیچ نوع دفاعی را نداشتیم.
دوستتان هم بازداشت شد؟
خیر. او هنگام قیچی مردم توسط نیروها برگشته بود تا به مجروحینی که گازخورده اند کمک کند.
بنابراین شما را به بازداشتگاه بردند.
بله. به ستادفرماندهی نیروی انتظامی درکارگرجنوبی.
آنجا چندنفر بودید؟
خیلی زیاد. قریب به 50نفر.
در آنجا هم شما را کتک زدند؟
نه.
تاچه زمانی شما را در آن جا نگه داشتند؟
تا نیمه های شب. فکرمی کنم ساعت 4 صبح بود که برای انتقال به جایی که بعدا فهمیدیم کهریزک است، ما راحرکت دادند.
همه را به کهریزک بردند؟
بله. با یک یا دو اتوبوس. دست و پاهایمان را زنجیر زدند، چشم هایمان را بستند وسوار اتوبوس کردند.
از اوضاع کهریزک بگویید.
وقتی رسیدیم اول از همه همگی مارا کتک مفصلی زدند. دوباره ساعت 6صبح بود که 13 الی 14 نفر ریختند سر ما و با فحاشی های بسیار رکیک ما را به باد کتک گرفتند. همه رابا باتوم های شوک آور زدند. بعد لختمان کردند و به رویمان آب پاشیدند و با کابل وزنجیر به ما یورش آوردند. آن موقع اغلب ما به دلیل بی خوابی و دردهای بدنی عملا بی جان شده بودیم و رمقی برایمان نمانده بود. با این برخوردها درمحوطه کهریزک توان بلند شدن هم نداشتیم.
به چه دلیل کتک زدند؟
بی دلیل. فحش می دادند ومی گفتند منافق، آشغال و هزاران فحش دیگر که گفتنی نیست.
شکل و شمایل آـنها چگونه بود؟
بسیار عادی. دقیقا شکل مردم عادی لباس می پوشیدند. حتی برخی شلوار لی به تن داشتند. برخی ریش وسبیل داشتند و بعضی هم نداشتند. یعنی اصلا تصویر خاصی نداشتند. ولی ازنگاه های غضب آلود و برخوردهای خشن شان معلوم بود که یا حسابی پول می گیرند و یا اینکه شستشوی مغزی شده اند و یا هردوی اینها.
وضعیت محل اسکان چگونه بود؟
افتضاح. سوله هایی ساخته بودند که بوی رطوبت درآن بیش از هرچیزی آزار می داد. دراین سوله ها تعداد زیادی کانتینر هست که برای نگهداری 5نفر ساخته شده. ولی همه مارا ریختند در این کانتینر های 5 نفره. حداقل 20 نفر در هر کانتینر. آنجاامکانات بهداشتی درحد صفر است. بازداشتگاه وسط بیابان است و داخل اآنها خیلی گرم می شود. هوای مناسب برای استشمام وجودندارد و خیلی ها مریض شدند.
برای دستشویی چه می کردید؟
همه 20 نفر را یک جا دستبند وپابند می زدند و به جلوی توالت ها می بردند. بعضی وقت ها هم از بیرون بردن خبری نبود برای همین در داخل کانتینرها، بوی تعفن همه چا پیچیده بود.
وضعیت غذا چطور بود؟
نزدیک 48ساعت چیزی به ما ندادند. بعد از آن فقط نان دادند. نان لواش بیات چند روز مانده. از همه سخت تر این بود که آب نداشتیم. آب را اززیر در می ریختند روی کف کانتینر تا لیس بزنیم. ما هم قسمتی را آماده کردیم تا آب در آنجا جمع بشود. جایی که کمتر جای پا روی آن وجود داشت. اما فهمان جا هم روز بعد آلوده تر شد و موقع کتک زدن بعدی، به کثافت کشیده شد.
یعنی در این مدت فقط نان خوردید؟
نه. گاهی اوقات به اصطلاح شیر هم می دادند که درآن کلی آب ریخته بودند. گاهی وقت ها هم سیب زمینی می دادند.
از شما چه می خواستند؟
هیچ. فقط کتک می زدند. هر روز چند نوبت. خیلی اوقات شب ها هم می آمدند و می زدند.
بقیه مدت روز چه می کردید؟
هیچی. از این صبح تا صبح بعد در این به اصطلاح سلول های کثیف بودیم. جا انقدر تنگ بود که تکان نمی توانستیم بخوریم، آن هم در حالیکه همه خونین ومالین بودیم. برای خواب هم نه پتو وجودداشت ونه بالش. زندانیان روی پاهای یکدیگر می خوابیدند.
درطول روز چندبار برای گردش و هواخوری بیرون می رفتید؟
گفتم که اصلا بیرون نمی بردند. محوطه آنجا خیلی کوچک بود وتعداد زیاد. فقط یک سوراخ، به اندازه یک وجب بالای سقف بلند بازداشتگاه محل نگهداری ما وجود داشت که فقط از نور آن متوجه زمان می شدیم.
شکنجه دیگری هم بود؟
بله؛ بسیاری را برای ساعات طولانی آویزان کرده بودند. خیلی ها را فقط کتک می زدند واین بهترین قسمت بود. عده ای را درانفرادی ها نگه می داشتند. دست وپای خیلی ها را درقیر داغ می سوزاندند. دندان خیلی ها در این مدت شکسته شد. بیشتر کسانی که به کهریزک رفته اند دندان سالم ندارند. کم سن وسال ها را برای اعدام به پای چوبه دارمی بردند، طناب را دور گردن آنها می انداختند ودوباره پائین می آوردند. بچه ها می مردند و زنده می شدند اما آنها در همان حال هم کتک می زدند وفحش های ناموسی بسیار زشتی می دادند. زندانیانی که قوی تر بودند از همان اندک غذا هم محروم بودندو بیشتر وقت در کانتینر می ماندند آن هم در حالیکه موش های زیادی را درسوله ها رها کرده بودند و...
و چی؟ آیا تجاوز هم در کاربود؟
متاسفانه بدترین قسمت شکنجه ها همین بود. کسانی راکه آرام تر و جوان تر بودند مورد تجاوز قرار می دادند. ما مرتب فریادهای این بچه ها را می شنیدیم.
شما به چشم خودتان دیدید؟
بله. 3 نفر از هم سلولی های من برایشان پیش آمد. هرسه زیر 22 سال داشتند. اینها را روزی یک بار می بردند. البته پس از آن آمپول هایی به آنهاتزریق می کردند که استراحت کنند!
آیا از آنها خبری دارید؟
بله. آزاد شدند.
کسی کشته شد؟
ازمیان افراد اتاق ما نه. اما در اتاق های دیگر چرا. خیلی از این هایی که خبر فوت شان را به تازگی اعلام می کنند، مدت ها قبل جان شان را از دست داده بودند. یعنی بین کشته شدن واعلام فوت آنها به خانواده ها چندروز طول می کشد.
چرا؟
برای اینکه از فاصله بازداشت آنها بگذرد و بگویند که مثلا فلانی بازداشت بوده وزیر شکنجه نمرده است. در حالیکه شکنجه ها به حدی بود که بسیاری از کشته شدگان همان روزهای اول کشته شدند.
هنگام آزادی به شما چه گفتند؟
چیزی نگفتند. از ما تعهد گرفتند. بعد عکس گرفتند. اثر انگشت و جزئیات افراد خانواده، محل سکونت زندانی وافراد درجه یک خانواده. بعد ما را رها کردند.
الان وضعیت جسمانی تان چگونه است؟
تحت درمان هستم. دنده های سمت راستم شکسته و همینطوردندان هایم. گوش چپم دچار افت شنوایی شده ولی درمجموع خوب هستم. زنده ام.
آیا باز هم به تظاهرات خواهید رفت؟
معلوم است؛ دارم خودم را برای سه مراسم آماده می کنم. اول چهلم نداآقا سلطان. دوم مراسم تنفیذ آقای رییس جمهور وسوم تحلیف او.
خون فروشی در میدان ولیعصر تهران
خبرآنلاین: چند روز دیگر 9 مردادماه روز انتقال خون فرا میرسد. در چنین شرایطی، شاید طبیعی باشد که چند دختر و پسر جوان در میدان ولیعصر تهران رهگذران را به فروش پلاسمای خون تشویق کنند. لحظهای برای شنیدن سخنان آنها درنگ میکنم. یکی از آنها برگ تبلیغات را به دستم میدهد و میگوید: «اگر پلاسمای خودتان را هدیه کنید، ما آزمایشهای متعددی روی خون شما به صورت رایگان انجام میدهیم. برای شما یک پرونده پزشکی تشکیل میدهیم. هر بار هم که برای اهدای پلاسما تشریف بیاورید، بار اول 5 هزار تومان و دفعات بعدی 12 هزار تومان هزینه ایاب و ذهاب تقدیمتان خواهد شد. هنگام مراجعه کارت شناسایی معتبر همراه داشته باشید این کارت ویزیت هم خدمت شما باشد. حتماً بگویید که من شما را معرفی کردهام.»
این روزها تاجران فرآوردههای خونی، آشکارا در پایتخت ایران به فعالیت میپردازند. آنها برای توسعه کار خود، از تبلیغات خیابانی و پرداخت پورسانت به بازاریابها نیز بهرهگیری میکنند.
Dienstag, 28. Juli 2009
من با قاطعیت میگم ، فسادی که امروز تو دولت است اصلا تا بحال نبوده «ولی رهبری اگر بگه من میرم تو ستاد ا ن هم کار میکنم!»قالیباف
قالیباف یکی از مریدان سر سخت خامنهای که یه جورایی هم نسبت فامیلی با خامنهای دارد و همیشه برادر خانوم خامنهای چه در سپاه ،چه در نیروی انتظامی یا چه در شهرداری در کنار قالیباف هست نشان دهندهٔ این موضوع هست که برادر خانوم آقای خامنهای یعنی آقای خرسندی که دسترسی همیشگی به رهبر را دارد از تمامی قضایا هم مطلع هستند
تا حالا از خودتون سوال کردین که در انتخابات پیشین که قالیباف هم جز کندیداها بود، چرا خامنهای به جای تقلب در راستای به پیروزی رسیدن قالیباف فردی رو با پیشینه احمدی نژاد، فردی گمنام رو به ریاست جمهوری بر گزید؟
به جهت اینکه دنبال احمق میگشتند تا او را قربانی کنند و ریسک قربانی کردن قالیباف برای رهبر در بین سپهیان که محبوبیتی از زمان جنگ دارد رهبر را دچار مشکل میکرد
امشب وقتی نوار تازه افشا شده چند ماه قبل قالیباف رو گوش میکردم به این نتیجه رسیدم که آقای خامنهای با
عَلَم کردن احمدی نژاد اول میخواهد مخالفین سر سخت خود یعنی بچههای اصلاح طلب را به نام احمدی نژاد سرکوب و حذف نماید و بعد از آن سر احمدی نژاد نیز به باد خواهد رفت. یعنی آقای خامنهای و ستاد کودتای ایشان، پروژهشان این است که با تمام مخالفتها حکم ریاست جمهوری را به آقای احمدی نژاد بدهند و به اسم احمدی نژاد تمام بچه های سازمان مجاهدین انقلاب و بچههای مشارکت و تمام مخالفین خود را کاملا سرکوب خواهد کرد و این تلخی را به کام مردم با عزل توام با تاخیر احمدی نژاد به خیال خودشان تبدیل به امیر کبیر دوم ایران خواهند شد، و باور ایشان این است که مردم فریب این نقشه را خواهند خورد
به نظر من احمدی نژاد قربانی بیش نیست، چون پروژهای که تهیه شده میتونه این باشه که آقای خامنهای و بیتش چند مشکل اساسی در پیش رو دارند، یک: مخالفین اصلاح طلب، دو:روحانیون و مراجع مخالف به قدرت رسیدن مجتبی خامنهای.به همین جهت احمدی نژاد گمنام رو با اطلاع کامل از عملکرد ضعیف او در شهرداری تهران و هزاران نقص شخصیتی او در تمام عرصهها به ریاست جمهوری بر گزیدن ، برای اینکه صدای تمام مخالفین و جهت نگاه همه مردم رو از پروژه مجتبی خامنهای به سمت احمدی نژاد معطوف کنند و تمام مشکلات مالی و غیر مالی و مدیریتی که به دست احمدی نژاد و حماقتش در راستای به قدرت رسیدن مجتبی خامنهای است را پوشش دهند
احمدی نژاد زمانی که از شهرداری رفت نزدیک به سه میلیارد تومان در شهرداری تهران گم شد، و هیچ وقت رسیدگی نشد و جالبتر اینکه خود قالیباف در نوار افشا شده اعترف میکنه که من رو مقام رهبری به شهرداری انتخاب کردن، البته ممکن که به این صراحت نگفته باشد اما عین کلام ایشون اینه: من حکم شهرداری را از دست محمدی گلپایگانی گرفتم و نه وزیر کشور، یعنی اگر شورای شهر تهران کسی دیگر را در شهرداری به کار میگرفتند تمام پروندها افشا و نمیشد آنها رو پنهان کرد پس با آوردن قلیباف تمام پروندهای فساد مالی احمدی نژاد به شکلی پیگیری قانونی نشد
اگر شما فکر میکنید که این عمل خیر بیت رهبری در راستای خدمت به احمدی نژاد هست که خیلی ساده اندیشید، بلکه در راستای همان پروژه مجتبی هزینه شده است میباشد، در دولت هم همین روند ادامه پیدا کرد چون اگر آقای موسوی که پیروز واقعی انتخابات بود و یا هر کس دیگری به جای احمدینژاد به ریاست جمهوری میرسید تمام این مبالغ گم شده و هزاران خراب کاری دیگر عملا باعث مشکل برای بیت رهبری میشد
به خاطر این که این تحلیل طولانی نشود
اول احمدی نژاد رو آوردند تا مخالفین رو به اسم ایشون سرکوب کنند که در حال انجام هست، و بعد از آن نیز احمدی نژاد فدا خواهد شد همراه با دار و دسته اش که به قول معروف مردم را به مرگ بگیرند به تب راضی کنند
پس این پروژه در آینده به این شکل خواهد بود:
یک:تمام روحانیون مخالف و اصلاح طلبان سرکوب خواهند شد، به نام احمدی نژاد ولی به کام آقا مجتبی و بعد هم مقام رهبری آقای احمدی نژاد را به خاطر اهانت به مردم یا دلایل دیگر تحویل دادگاه انقلاب خواهند داد و یا توسط یکی از مجاهدین خلق ساختگی آقایان ترور خواهند شد، نوار قالیباف رو هم میتوان در این راستا مطالعه کرد چرا که این پروژه داره دچار مشکل میشه و این نوار در راستای پروژه بیت افشا شده که به تعدادی از دوستان خودشان در داخل که دچار تردید و شک شده بودند به قول آقای خامنهای راه هدایت را پیدا کنند، پس برای احمدی نژاد و در و دست اش و برای اصلاح طلبان به قول آقای قالیباف خطرناک و برای علما و مراجع مخالف آقا مجتبی از همین حالا میتوان فاتحه رو خواند مگر اینکه احمدی نژاد که خود هم متوجه این موضوع شده سریعا از این پست استعفا و از مردم عذر خواهی و بعضی از مطالب رو افشا کنه ، ممکن هست حداقل خانوادش از دست سربازان امام زمان بیت رهبری نجات پیدا کنند و علما و مراجع نیز بدانند که اگر سکوت کنند بعد از اصلاح طلبان و دیگر مخالفین نوبت آنهاست و به بدترین وجه گرفتار خواهند شد. حتما این نوار را چندین بار با توضیحاتی که من دادم گوش کرده و با این تحلیل مطابقت بدهید اون وقت متوجه عرایض من خواهید شد
Montag, 27. Juli 2009
ای خدا ، تو اگر خدایی ! پس خون گریه کن . ببین بنام اسلام ، چه جنایتهایی که نمیکنند !. فجایع و کشتار انسانی در اردوگاه کهریزک
نمیدونم از کجا شروع کنم ! اگه از لحاظ انشایی و املایی گزارشی رو که میخوام الان از گوانتاناموی ایران کمپ کهریزک بگم ایراد داشت من رو ببخشید چون خیلی عجله دارم و باید زودتر برم . الان که دارم این رو مینویسم ساعت 8 دقیقه بامداد 6 مرداد ماه هست . من بامداد دیروز 5 مرداد به همراه چند نفر به طرز معجزه آسایی از مرگ حتمی نجات یافتیم .
و الان از بیمارستان برای مداوای جراحات رسیدم خونه و بلافاصله پای سیستم اومدم و این وبلاگ رو ایجاد کردم
من 18 تیر دستگیر شدم . 21 سال سن دارم . الان که دارم اینو مینویسم باز باورم نمیشه که آزاد شدم . تو تظاهرات 18 تیر که با یکی از دوستام سوار موتور بودیم و دوستم داشت با موبایل فیلمبرداری میکرد توسط چند لباس شخصی مورد ضرب و شتم قرار گرفتیم . یه زن اومد ما رو از زیر دست اینا نجات بده که اون بیچاره هم کلی زدند . ما رو انداختند توی یه مینی بوسی که پر از آدم کتک خورده و شل و پل بود مثل خود ما . مینی بوس ما رو به یه کلانتری برد . انقدر کتک خورده بودم که نفهمیدم کجا بود . بعد ما رو اونجا کنار دیور چیدند و منو دوستم کنار هم وایسادیم . بعد یه لباس شخصی قوی هیکلی اومد و یکی در میون میکشید بیرون و با تک پا سوار مینی بوسمون کرد و اون لحظه دیگه از دوستم خبر نداشتم و ندارم ما رو به همراه ده ها نفر دیگه به اردوگاه کهریزک بردند . باور نمیکنید حداقل اون اتاقی که ما رو بردند 200 نفر بودند . همه زخمی و باتوم خورده . صدای ناله همه جا رو فرا گرفته بود . با خودم گفتم اینا میخوان چی به سرمون بیارن . شاید فردا بریم دادسرایی . زندانی . اونجا حداقل از اینجا بهتره . اصلا جا نبود که بشینی . تمام در و دیوار خون بود .
به فکر دوستم بودم آخه اون از بچه هایی نبود که بتونه این جور جاها رو تحمل کنه . تو این اوضاع و احوال کسانی که تو اتاق بودند شروع به گریه و زاری و ناله کردن و گفتن 1 نفر مرده . صدا از ته اتاق میومد ولی شاید باورتون نشه همه به هم چسبیده بودیم و نمیتونستیم تکون بخوریم . نگهبانای لباس شخصی اومدن تو و لامپارو شکوندن در تاریکی مطلق شروع کردن زدن . هر کی جلو دستشون بود میزدن . نیم ساعت حسابی کتک زدن . چند نفر از شدت کتک خوردن به کما رفتن شاید هم مردن .
بعدش چند تا چراغ قوه روشن کردن وانداختند تو صورت ما ها گفتند اگه صداتون دراد این باتوم ها رو میکنیم ….. باورم نمیشد . فکر میکردم دارم کابوس میبینم
صادق که انگار ارشدشون بود جنازه اون کسی رو که مرده بود رو برداشت و تکیه جنازه رو داد به دیور چراغ قوه رو انداخت رو صورتش گفت ما حکم کشتن شما رو داریم . پس شانس بیارید و مثل این مادر … ( به مرده ) نمیرید . هیچ صداتون رو در نمیارید . تا صبح اگه زنده موندید موندید . اگه نمردید که …
گفت شما محاربه هستید . میدونید محاربه یعنی چی . یه نفر از اون جلو که پسری بود حدود 16 . 17 سال سن داشت گردنش رو گرفت به اینا بگو محاربه یعنی چی ! گفت نمیدونم . گفت غلط کردی ندونی ! شروع کرد به زدنش گفت بگو . بگو بگو . اونقدر زدش که از حال رفت . میگفت یعنی شیطان . یعنی خطا کار . انقدر زدش که چند نفر شدیدا اعتراض کردن . که اونها هم در حد مرگ کتک خوردن .
تو اون اتاق ما تا صبح حداقل 4 نفر کشته شدن
صادق نعره کشی و گفت اینجا از توالت فرنگی و مسواک و اینا خبری نیست همینجا کاراتون رو میکنید !!! . شیر فهم شدید ؟
هیچ آدم سالمی بین ما نبود و همه خون یا رو صورتشون لخته زده بود مثل من . یا چشمشون باد کرده بود مثل من . یا مثل خیلیا دست پاشون شکسته بود . به دلیل تاریکی مطلق من خیلیها را نتونستم ببینم
وقتی که در رو باز میکردند با دیدن نور چشممون شدیدا احساس ناراحتی عجیبی میکرد . فردای اون روز و روزهای دیگه رو به بدنرین شکل که توضیحش زمان بسیار میخواهد گذروندیم . به ما برای اینکه از گرسنگی نمیریم هر روز که نمیدانیم شب بود یا روز بود ! یک گونی ته مانده غذا که آن را با اشتیاق میخوردیم به ما میدانند . که داخلش تکه های نان . سبزی . برنج بود میدادند . که شخصی بین ما بود بنام دکتر زارع که میگفت یک پزشک است و مسئول تقسیم غذا بود . من ایشان و تعداد زیادی از هم بندانمان را که چند روز بود فقط صدای آنها را میشندم از صدا میشناختم تا اینکه بعد از چند روز صادق آمد و چند لامپ با خود آورد و ما را بعد از چند روز به محوطه کمپ برد . واااااای برا ما یک حس آزادی بود . آسمان ابی و نور خورشید برای ما تازگی داشت . ( در ضمن این را بگم که بخاطر این ما را به محوطه آوردند که کثافتها و مدفوع خود را از اتاق بیرون بریزیم ) معذرت میخوام که اینطور مینویسم ولی تا چند وقت دیگه که بقیه هم از زندان آزاد بشن بخصوص کمپ کهریزک اونها بهتر واستون توضیح میدن و مطمئن هستم این کمپ در بعضی موارد دست گوانتانامو و ابوغریب را طی این چند روز از پشت بسته . به هر حال به گفته نوچه های صادق ما جزو اولین کسانی بودیم که بدون دادگاهی ! بامداد دیروز به خاطر شلوغی بیش از حد کمپ به بیرون انداختند . و ما را تهدید کردند که اگر جایی حرفی بزنیم ما را به قتل میرسانند . من بلافاصله با خانواده ام نیمه شب دیشب با موبایل یک عابر تماس گرفتم و اونها به سراغم آمدند . طعم آزادی خیلی شیرین است . اما به یاد داشته باشید که الان هزاران نفر تو اردوگاه کهریزک بدترین شرایط رو میگذرونن .
در ضمن اسامی چند نفر رو که تو این مدت جان خودشون رو فقط تو کمپ ما از دست دادن و من حفظ کردم رو میگم . در ضمن اگر این حیوان صفتها اینها رو به بیمارستان میبردند شاید الان زنده بودند
حسن شاپوری ( دانشجو )
زضا فتاحی ( دانشجو )
میلاد فاقد فامیلی ( اون پسره 16. 17 ساله که توسط صادق شب اول به باد مشت و لگد گرفته شد و به کما رفت و اون رو با خودشون بردند . ولی دکتر هم بند ما و به قولی ارشد ما گفت اون از گوش و دهنش خون اومده و متاسفانه مرده )
مرتضی سلحشور
مراد آقاسی
محسن انتظامی
در ضمن اسامی تعداد زیادی از بازداشت شده ها رو تو کمپ خودمون دارم که اون رو هم تو این وبلاگ تا چند روز آینده میگم
خدایا ما رو از شر اینا راحت کن
باورم نمیشه که 24 ساعت پیش کجا بودم
خدایا همه ایرانیها و آزادیخواهان رو هر چه سریعتر نجات بده
در ضمن احتمال میدم با تغییراتی که تو کمپ کهریزک پیش اومده اون بازداشتگاهی که رهبر فاسد قراره تعطیلش کنه همین کهریزکه . چون خیلی ها توش کشته شدند
رضا یاوری ( نام مستعار من )
6 مرداد ماه ساعت 1:10 دقیقه بامداد
به امید آزادی دربندان کهریزک
http://kahrizak.wordpress.com/2009/07/27// تماما از این سایت جهت اطلاع رسانی ،به اطلاع دوستان میرسانم و شما هم به هر طریق ممکن اطلاع رسانی کنید و نگذارید بیگناهان اینگونه شهید شوند
به گزارش خبرنگار سرویس سیاسی "جرس"، به علت پرشدن ظرفیت زندان اوین، بسیاری از بازداشتی های ناآرامی های اخیر در زندان کهریزک نگهداری می شوند. این زندان، در سال های اخیر برای نگهداری مجرمان مواد مخدر و معتاد ساخته شده و تا کنون نیز محل نگهداری این گونه زندانیان بوده است. اما بخشی از بازداشتی های ناآرامی های خیابانی اخیر را که اکثر قریب به اتفاق جوان هستند به آن جا منتقل کرده اند. اداره این زندان به سردار رادان از نیروی انتظامی تهران بزرگ سپرده شده است. گزارشات وحشتناکی از رفتار با بازداشت شدگان شنیده می شود که متأسفانه تنها با آن چه که از زندان گوانتانامو گفته شده قابل مقایسه است. از جمله شکنجه های اعمال شده، لخت کردن بازداشت شدگان و تحقیر آنها با فرستادن دستگیر شدگان کم سن و سال در بند قاچاقچیان مواد مخدر محکوم به حبسهای طویل المدت و اعدامی که در مواردی متأسفانه منجر به تجاوز جنسی به بازداشت شده های جوان شده است.
طبق آخرین اطلاع بهزاد نبوی، مصطفی تاجزاده و فیض الله عرب سرخی از رهبران سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را از زندان اوین خارج و ظاهراً آن ها را به زندان قصر فیروزه منتقل کرده اند. این زندان که در پادگان قصر فیروزه قرار دارد، در اختیار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است و از نظر امکانات وضعیت نامساعدی دارد. گزارشهای نگران کننده ای از برخورد با زندانیان و نیز شرایط نگهداری آنها در زندان قصر فیروزه وجود دارد. وضعیت این سه نفر بسیار نگران کننده است. بهزاد نبوی ه دو سال پیش عمل قلب باز کرده، مصطفی تاج زاده به شدت از دیسک گردن و کمر حاد رنج می برد. گفته می شود، قرار است این دو نفر به عنوان «رهبران اغتشاش» معرفی شوند. با توجه به انزجار شخصی مقام رهبری از این زندانیان، دست بازجوها برای هر فشاری کاملا باز گذاشته شده است. لازم به ذکر است که این سه تن، تنها فعالان سیاسی بازداشت شده اند که به رغم طول مدت بازداشت، تا کنون مطلقا با منزل تماس نگرفته اند.
یکشنبه دوم مرداد، دکتر وجیهه مرصوصی در دیداری با همسرش دکتر سعید حجاریان در زندان اوین، حال وی را نامساعد تشخیص و رنگ چهره وی را کاملا زرد شده گزارش کرده است. به نظر دکتر اسدی از اعضای تیم پزشکی حجاریان، ناتوانی بهداری زندان از کنترل دز داروهای متعددی که حجاریان در طول روز باید مصرف کند، احتمالا به اختلال شدید کبدی منجر شده که می تواند خطرناک باشد. به گفته او حجاریان می باید هر چه سریعتر به محیطی آرام زیر نظر پزشکان متخصص منتقل شود. همسر سعید که از وضع نامناسب همسر معلولش به شدت نگران شده بوده، به بازجوها اعتراض می کند، اما بازجوها به این بانوی دردمند پرخاش کرده و می گویند دوستان شوهرت می خواهند او را بکشند و از شهادتش سوء استفاده کنند! حجاریان که در طول ملاقات با همسرش به علت ضعف مفرط نمی توانسته شمرده سخن بگوید، در تمام مدت می گریسته و اشک از پهنای صورت اش جاری بوده است. گفته می شود، برخی از بستگان حجاریان که در زمره اردوگاه اصول گرایان محسوب می شوند و در روزنامه کیهان و دیگر رسانه ها فعالیت دارند به تیم بازجوئی حجاریان مشاوره می دهند. در مصاحبه زینب حجاریان جزئیات بیشتری در این زمینه قابل پیگیری است.
بنابر مشاهدات و شنیده های خبرنگاران جرس، اخیرا در تظاهرات خیابانی تهران، تعداد زیادی از لباس شخصی ها با لباس مبدل در میان مردم عادی فرستاده شده اند. اکثر آنها کارت های شناسایی جعلی نظیر کارت خبرنگاری و ... دارند. وظیفه این افراد گرفتن عکس از تظاهرکنندگان، شناسایی معترضان، و همکاری با پلیس و نیروهای ویژه در هنگام حمله به مردم معترض و دستگیری افراد شناسایی شده است. د رتظاهرات، این دسته از لباس شخصی ها با دوربین های بزرگ به گرفتن فیلم از جمعیت تظاهرکننده پرداخته اند. این فیلم ها برای شناسایی افراد به کار می رود. معمولاً لباس شخصی ها با جلیقه «پرس تی وی» تحت پوشش خبرنگار شبکه تلویزیونی انگلیسی زبان نظام، اقدام به جمع آوری اطلاعات معترضان می کنند. این مأموران به ظاهر خبرنگار، توسط تعدادی مأمور لباس شخصی محافظت می شوند.
طبق اطلاعات واصله حدود دویست بازجو از نهادهای مختلف از قبیل وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران، نیروی انتظامی و بسیج کار بازجویی از بازداشت شدگان را بر عهده دارند. این بازجوها زیر نظر سردار نقدی فعالیت می کنند. یک تیم سه نفره متشکل از سردار نقدی، حسین شریعتمداری و حجت الاسلام تائب فرمانده بسیج خطوط کلان بازجویی و سناریویی که باید در بازجویی ها به اثبات برسد هدایت می کنند. حجت الاسلام تائب همان «میثم» وزارت اطلاعات است که به دلیل جنایت هایی که انجام داد در زمان خاتمی از وزارت اطلاعات اخراج شد و به اطلاعات سپاه رفت. تائب از نزدیکان حجت الاسلام سید مجتبی خامنه ای است..
موسوی: آیا ما نظامی را میخواستیم که افرادی شبانه بریزند و خانههای دانشجویان و مردم را ویران کنند؟
مدیران و کاربران محترم بالاترین: یک عده همه جا اندک! دربالاترین هم شکنجه گاه میخواهند بسازند! ولی یه جور دیگه !(بهوش باشیم
من در تعجبم اینان چگونه بخود اجازه میدهند با این تعداد اندک ! وشعور پایین خود ! به شعور و فهم اکثریت کاربران توهین کرده! و اگر کسی در جواب این گروه کوچک که با برنامه توهین کردن و جوسازی در همه جا هستند ( که البته بدیهی است مواجب این کار خود را نقدن شبانه دریافت میکنند) ولی حرف من و بهتر بگویم گلایه من از شما این است که چگونه است اینان بخود اجازه هر توهینی رامیدهند و خود را پشت این شعار پنهان کرده که ازادی بیان و دمکراسی و ....... . سوال من از شما این است، ایا ما میبا یست همه جا مظلوم بوده و کوچکترین روزنه امید اطلاع رسانی( بالاترین) که از کوری چشم اینان ، حال این روزنه کوچک ، انقدر بزرگ و تاثیر گذار شده که اینان بعد از هک کردن و دیگر راههای ناجوانمردانه ( که اینان استاد هستند!) حال سعی در این دارند که جو بالاترین را به نوبه ای تبدیل به سیاه چالهای پنهانی خود تبدیل کرده و با توهین و جوسازی و دیگر راههای غیر اخلاقی خود ، جو بالاترین را خراب نمایند. لذا بنده به عنوان یک عضو کوچک از شما خواهشمندم اینگونه کاربران را مورد بررسی دوباره و احیانا مجازات قرار دهید که این گروه اندک فکر نکنند که بالاترین هم همچون دولت بی اعتبار اینان است که در مقابل اینهمه فجایع دلخراش و بی عدالتیها ساکت مانده و بجای محکومیت قاتل به او پاداش هم میدهند ! همانگونه اینان مواجب اینگونه کارهایشان را به گفته و اعتراف چند بسیجی ( لاتهایی درلباس جدید) دریافت میدارند. لذا این خواهش من در صورت بررسی نشدن شما ! تبدیل به برخورد با اینگونه اوباش اینترنتی همچون خود اینان خواهد بود. ( لااقل ما به چیزهایی که اینان سالیان سال با نام حضرت علی و دیگران بما گفتند ! بیشتر خود را ملزم به اجرا و عمل به ان میدانیم ! همانگونه که در عمل به انها و به دنیا ثابت کرده ایم! از جمله ان این جمله است« که اگر دین ندارید ، لااقل ازاده باشید» . اینان نه دین دارند( که این را حتی پدر یک شهید که خود مشاورت و از اعضای بلندپایه این نظام میباشد خود تایید نمود که فک پسرش را خورد کردند که راستگو بوده ! حال تو خود ببین اینان از چه غماشی هستند.( در اخر یک نمونه از اینها را جهت اطلاع شما و دوستان قرار خواهم داد .ممنون
http://balatarin.com/users/gajamoo/links/submitted
بر بدخواه سبز لعنت، بر هر چه دیکتاتور و جیره خوار هم لعنت
Samstag, 25. Juli 2009
پدر شهید محسن روحالامینی :جنازهفرزندم را که دیدم، متوجه شدم که دهانش را خرد کردهاند/روزنامه زمانه
بعد از ظهر روز پنجشنبه اول مردادماه سال ۱۳۸۸ که مصادف شد با بازگشایی دوباره پیامکها، پیامی به من رسید مبنی بر اینکه فرزند ۲۵ ساله دوست عزیزم، آقای دکتر عبدالحسین روحالامینی که در اعتراضات روز ۱۸ تیرماه سال جاری دستگیر و زندانی شده بود، در زندان کشته شده و فردا تشییع جنازه وی برگزار خواهد شد.
بسیار متعجب شدم. زیرا آقای روحالامینی را که از سالیان دراز میشناسم، فردی انقلابی، مؤمن و متعهد و همیشه در خدمت نظام جمهوری اسلامی بوده است. او از کسانی است که برای سرنگونی رژیم طاغوت تلاش زیادی کرده است.
تعجب من بیشتر از آن جهت بود که چگونه ممکن است جوانی آن هم از خانوادهای شناخته شده، در جمهوری اسلامی دستگیر و سپس پس از دو هفته جنازه او تحویل خانوادهاش گردد!
صبح جمعه دوم مرداد ۱۳۸۸ به منظور شرکت در مراسم تشییع جنازه وی به درب منزل ایشان واقع در خیابان نصرت، کوچه بهشت رفتم. دیدم همه افرادی که در این مراسم حضور دارند، انسانهای مؤمن و اکثر آنها از فداکاران نظام اسلامی در دوران دفاع مقدس و پس از آن بودهاند. افرادی که هماکنون مسؤلیتهای مهمی در کشور دارند نیز مانند آقایان احمد توکلی و حسین فدایی از نمایندگان مجلس، محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، شهابالدین صدر رییس سازمان نظام پزشکی، حسین محمدی از دفتر رهبری، رجبی معمار رییس شبکه پنج سیما، علی عسگری معاون فنی صدا و سیما و نیز برخی از سرداران دوران دفاع مقدس در مراسم تشییع و خاکسپاری حضور داشتند.
به آقای روحالامینی تسلیت گفتم و در اتوبوس به همراه وی عازم بهشت زهرا شدم. در مسیر راه، او ماجرای اتفاق افتاده برای فرزندش را این گونه برایم تشریح کرد:
بر اساس اطلاعات دریافتی این دو روزه، محسن را در روز پنجشنبه ۱۸ تیرماه، افراد لباسشخصی دستگیر و او را به همراه جمعی دیگر از جوانان دستگیرشده، به ساختمان نیروی انتظامی تهران بزرگ واقع در خیابان کارگر در نزدیک میدان انقلاب برده و صبح روز جمعه ۱۹ تیرماه آنها را با تعدادی اتوبوس به دو مقصد زندان اوین و اردوگاه کهریزک منتقل مینمایند.
سپس این آیه قرآن را قرائت کرد: و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله و کان الله غفوراً رحیما (سوره نساء - آیه ۱۰۰)
و ادامه داد: من از روز دستگیری وی، به هر کجا که مراجعه کردم، پاسخی به من ندادند. نیروی انتظامی، سپاه، وزارت اطلاعات و قوه قضاییه هر کدام از خود سلب مسؤلیت میکردند. دو هفته را این گونه سپری کردم. به هر کجا سر میزدم، با دیوار بلندی از ناامیدی روبهرو میشدم.
تا اینکه دلالی پیدا شد و گفت اگر چهار میلیون تومان به من بپردازید، ترتیب ملاقات شما را با فرزندتان میدهم. در روز مبعث در حسینیه امام خمینی (ره) و در دیدار مسؤولین کشور با رهبری، این موضوع را با وزیر اطلاعات که در ملاقات حضور داشت، مطرح کردم تا در مورد آن فرد دلال تحقیق کنند. شمارههای خود را نیر به وزیر اطلاعات دادم تا اگر نیاز به اطلاعات بیشتری داشت، بتواند با من تماس بگیرد.
از وزیر اطلاعات خبری نشد تا آنکه دو روز بعد یعنی چهارشنبه بعد از ظهر، فردی به دفتر کار من زنگ زد و به من گفت شما که از مسؤولین هستید و دارای پاسپورت سبز نیز میباشید، چرا سراغ پسرتان را نمیگیرید. گفتم من دو هفته است که به دنبال اویم و هیچ کس از وی خبری نمیدهد.
او به من گفت به شما تسلیت عرض میکنم. من فکر کردم که میخواهد بلوف بزند و مرا بترساند. بعد دیدم که نشانی محلی را که باید به دنبال او بروم، میدهد. راه افتادم و به پزشکی قانونی رفتم.
مشخص شد که فرزندم را وقتی که گرفتهاند، مورد ضرب و شتم شدید قرار داده و او را مجروح کردهاند. جنازهاش را که دیدم، متوجه شدم که دهانش را خرد کردهاند.
فرزندم انسان صادقی بود. دروغ نمیگفت. مطمئنم هر چه از او سؤال کردهاند، درست پاسخ داده است. آنها احتمالاً نتوانستهاند صداقت او را تحمل کنند و وی را به شدت کتک زده و زیر شکنجه کشتهاند.
با عنایت مسؤولین، پرونده پزشکی او را مطالعه کردم. محل فوت او را لاک گرفته بودند. مشخص شد که بعد از مجروح شدن، به او نرسیدهاند تا خون او عفونی شده و دچار تب شدید بالای ۴۰ درجه گردیده و از شدت تب، دچار بیماری مننژیت شده است.
او را ساعت سه و نیم بعد از ظهر چهارشنبه به عنوان فرد مجهولالهویه به بیمارستان شهدای تجریش منتقل و صبح روز پنجشنبه جسد او را به سردخانه تحویل میدهند. آنها پس از یک هفته ما را در جریان قتل فرزندم قرار دادند. برای تحویل جسد، از ما تعهد گرفتند که شکایتی از کسی نداریم.
ابتدا اجازه تشییع جنازه در جلوی منزل نمیدادند و بهانه میآوردند که خانه شما، نزدیک دانشگاه تهران و محل برگزاری نماز جمعه است و ممکن است مردم به آن بپیوندند و مشکلاتی ایجاد شود. من گفتم که وقت برگزاری نماز جمعه هنگام ظهر است و ما صبح او را تشییع خواهیم کرد و وقت زیادی نخواهد گرفت و با نماز جمعه تداخل ندارد.
بالاخره با تعهد من و آقای ضرغامی رییس سازمان صدا و سیما که افراد زیادی مطلع نخواهند شد و افرادی هم که خواهند آمد همه طرفداران نظام هستند، با این شرط که تشییع در جلوی منزل زیاد طول نکشد و بجز لا اله الا الله شعار دیگری داده نشود، اجازه دادند تا مراسم تشییع برگزار شود.
مادرش از لحظه اول اطلاع از مرگ فرزند، فقط میگفت: محسن من که رفت، به فکر محسنهای مردم باشید.
آقای روحالامینی که به هنگام خاکسپاری فرزندش، چفیه بسیجی را همچنان بر گردن داشت، آن را به من نشان داد و گفت: امروز این چفیه را بر گردن چه کسانی انداختهاند. کسانی که کار آنها دستگیری و احیاناً کشتن مردم شده است. آیا ما از جمهوری اسلامی این وضع را میخواستیم؟
من رفیق شهید دقایقی هستم. هیچ گاه لبخند او را از یاد نمیبرم. او با لبخند خود از اسرای بعثی عراقی و از فرماندهان جنایتکار آنها و نیز از فراریان از رژیم بعثی، مجاهدانی را ساخت که لشکر بدر را به وجود آوردند و باعث آزادی عراق از دست صدام حسین شدند.
به یاد دارم که در سالهای اولیه پیروزی انقلاب وقتی که احسان طبری تئوریسین حزب توده به زندان افتاد، پس از مدتی او اندیشه مارکسیسم را نقد کرد؛ زیرا با محبت با او رفتار شد. ولی اکنون بسیج را به جایی رساندهاند که جوان سالم حزباللهی را دستگیر میکنند و جنازه او را تحویل خانوادهاش میدهند. آن هم تعهد میگیرند که کفن و دفن به گونهای باشد که اتفاقی نیفتد. آیا نظام آن قدر ضعیف شده است که از یک تشییع جنازه ساده میترسد؟
دیشب آقای لنکرانی وزیر بهداشت برای تسلیت به منزل ما آمده بود، میگفت: به خاطر مبارزه با بیماریهای عفونی و مننژیت در زندانها، ظرف این چند روز، بیش از دو هزار آمپول پنیسیلین بسیار قوی و آمپولهای ضد مننژیت به زندانهای تهران فرستادهایم. با گفتن این جمله، نگران وضعیت سلامت سایر زندانیان سیاسی شدم.
او میگفت: در نظر دارم یک گروه NGO تشکیل دهم تا بتواند از حقوق اولیه زندانیان، دفاع نماید. برای مثال وقتی کسی را میگیرند، حداقل به خانواده او اطلاع دهند که دستگیر شده ودر زندان است تا خانوادهها از نگرانی تا حدودی بیرون بیایند؛ نه این که در بلاتکلیفی به سر ببرند. بتوانند برای زندانی خود وکیل بگیرند و از حقوق قانونی او دفاع نمایند. مطمئن باشند که در زندان سلامت بازداشتشدگان حفظ میشود و آنها در خطر جانی قرار ندارند.
با شنیدن این سخنان به یاد این آیه قرآن افتادم: و من قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیه سلطانا (اسراء - ۳۳)
البته ایشان از لطفهایی که به وی شده بود نیز مطالبی را بیان کرد. او میگفت بعد از اینکه متوجه شدند که من در دولت نهم رییس انستیتو پاستور و مشاور وزیر بهداشت بوده و قبلاً نیز عضو شورای مرکزی جمعیت ایثارگران بودهام، هم اجازه دادند که به همراه یکی از دوستان پزشک پرونده پزشکی فرزندم را ببینم و هم پول قبر را از من نگرفتند و اجازه دادند که فرزندم را در قطعه ۲۲۲ که نزدیک به مزار شهدا واقع شده است دفن نمایم؛ تا مادرش که هر شب جمعه به زیارت شهدا به خصوص شهدای هفتم تیر میرفته است، بتواند با فاصله کمی بر سر قبر فرزندش حاضر شود.
آنها یک قبر اضافه هم به ما مرحمت فرمودند و در یک قبر دوطبقه فرزندم را به خاک سپردیم. او به طنز برایم میگفت: یکی بخر دو تا ببر.
در پایان مراسم، او با قدرت روحی بسیار بر سر قبر فرزندش خطاب به حاضرین سخنانی را ایراد کرد و با تسلط بسیار بر خود، در انتها گفت: إنا لله و إنا إلیه راجعون.
حسین علایی
لحظات سانحه هواپيماي تهران مشهد در دوم مرداد 1388 از زبان مادر و دختر مجروح
ا
ايلوشيني که در مشهد دچار سانحه شد، ايلوشين 62ام است.این هواپیما با شماره ثبت جهانی UP-I6207 در شرکت «دتا» قزاقستان به مدت 23 سال مشغول به فعالیت بوده. پس از اجاره این هواپیما بوسیله شرکت «آریاقشم» ایران توسط شرکت هواپیمایی کشوری به دلیل مشکلات فنی مجاز به پرواز نمی گردد. ولی پس از مدتی زمین گیر بودن در فرودگاه مشهد با شماره جعلی UP-I6208 مجوز پرواز گرفت.شنیده ها حاکی از آن است که این هواپیما به دلیل مشکل فنی دچار این حادثه شده است ، کما این که مسافران هواپیمای مذکور نیز شهادت داده اند که هواپیما فرود خوبی داشته است.تعلیق فعالیت شرکت آریا نیز گمانه زنی را در این مورد افزایش داده است// روسها دنبال بوئينگ، ايرانيها دنبال توپولف// شرکت هواپيمايي توپولف به دليل زيانده بودن در سال 2002 اعلام ورشکستگي کرد// خبرگزاری فارس اثبات کرد: جهان اشتباه ميکند// ایلوشین هواپیمایی که در خطوط هوایی ایران ، کره شمالی ، چین ، روسیه ، اکراین ، آنگولا و کوبا فعالیت می کند//
حجله دامادی ا ن اقا ( تحلیف ) را نه با خون عروس (مشایی )، بلکه با خون مادر داماد (خامنه ای) جشن میگیریم
ایرانیان خارج از کشور امروز خارج را ترکاندند
Freitag, 24. Juli 2009
سی سال است ما را بر موج نشانده اید و خود در ساحل !!ولی حال این موج « سونامی » است
فیگارو: ایران، پایان افسانه حکومت مذهبی/ایران پرس نیوز
روزنامه فرانسوی فیگارو
ایران، پایان افسانه حکومت مذهبی
نوشته مِزری حداد، دکتر در فلسفه اخلاق از سوربن پاریس ، نویسنده، روزنامه نگار و فیلسوف تونسی .
برگردان از فرامرز دادرس
برپایی رژیم مذهبی در سال 1979 در ایران ، موجب تقویت جنبش های اسلامی در سراسر جهان، بویژه جهان عرب شد. فروپاشی این رژیم مکتبی، تنش ها را در بخش های زیر نفوذ آن، و در جهان کاهش خواهد داد، و پشت سر خود موجی از خرابی و تاًسف بر جای خواهد گذاشت.
در یک فرضیه، هنگامی که داده ها اشتباه باشد، بی شک نتیجه نادرست بدست خواهد آمد. زمانی که بنظر می آمد رژیم ایران به عنوان یک دموکراسی کامل اسلامی و قابل احترام جا افتاده است، بحران شدیدی کشور را لرزاند. بحرانی که طبیعی نیست ولی استثنایی است.
در ژرفنای این بحران سیاسی، ایدئولوژی نقشی ندارد. رخداد های خونین ایران را نمی توان رد یک سیستم مذهبی دانست، ولی به روشنی عدم کارآیی آن در جریان انتخابات به ظاهر دموکراسی دید ه شد .
دو کاندیدای ریاست جمهوری، میر حسین موسوی « اصلاح طلب»، و احمدی نژاد« بنیاد گرا» یک مبارزه دموکراتیک انجام می دهند، که یک صحنه عادی در زندگی سیاسی ایران بشمار می رود.
این عادی سازی در یک رژیم واپسگرا و مطلق گرایی رخ می دهد، که بیش از هرچیز در پی تثبیت خود می باشد. باید در برابر این عادی سازی هرج و مرج ، بظاهر دموکراتیک ایستادگی کرد. بدتر از آن دیکتاتوری « عادی و روزمره » رژیم ایران است ، که در رگ هایش مذهب، و در سیاست ها یش تمامیت خواهی در جریان می باشد.
از آغاز بدست گرفتن قدرت از سوی خمینی در سال 1979، و بر پایی رژیم مذهبی و ولایت فقیه « حکومت رهبر عظیم الشاًن» یک دکترین سیاسی– مکتبی بنیان گذاری شده است. مخلوطی بهم آمیخته از حق دخالت در زندگی خصوصی و اجتماعی مردم، بر پایه فقه غیر قابل تحمل و واپسگرای شیعه دوازده امامی، و ظهور امام غایب شکل گرفته است.
در این تمامیت خواهی سبز رنگ ، قدرت مذهبی و سیاسی مطلق، از آن متولیان دین است ، که نمایند گان خدا بر روی زمین می باشند. مانند رهبر عظیم الشاًن که تقدس اش بی هیچ شک و تردید است.
ایرانیان از بد حادثه به زیر شلاق مذهب افتادند، و امروز در حال مبارزه برعلیه ، سلسله روحانیون مورد نفرت مردم می باشند. در این جامعه دیگر باور به « مدینه فاضله » از میان رفته است.
بتازگی سرنگون کنندگان شاه با بهره گیری از ابزار نوین تکنولوژی و ارتباطات، در نظر دارند که قرن ها فاصله ای میان دنیای واقعی و جدید قرن بیست و یکم را، با دنیای تخیلی اورول ( مزرعه حیوانات ) حفظ نمایند.
شجاعت تظاهر کنندگان ملایان را نگران ، و فصلی تازه در تاریخ این ملت باز کرد. این جنبش فراتر از یک انفجار اجتماعی بود که بخاطر یک تقلب انتخاباتی پدید آمده باشد، و مانند تیغ دولبه ی عمیقی است، که به بریدن خود ادامه خواهد داد. در برابر این واماندگی سیاسی و از دست رفتن تقدس رژیم ، مردم در تهران براه افتادند و شعار های « مرگ بر خامنه ای» سر دادند.
به فرمان رهبر« بسیجیان» به جان تظاهر کنندگان افتادند. ترسی بی سابقه که نتایج سنگینی در بر داشت. عدم اطاعت وفرمانبرداری مردم از روحانیت شیعه، ولایت فقیه را خشمگین و تقدس او زیر سئوال برده است، و این نشانه نگرانی برای گروه روحانیونی است که در پناه سرکوب و ترساندن مردم، این واکنش ها را توطئه خارجی می خوانند.
هرچه که پیش آید رقابت میان دو کاندیدای ریاست جمهوری است: میر حسین موسوی، کسی که گفته می شود« پیشرفت خواه» و « اصلاح طلب» است، و خود محصول انقلاب مذهبی می باشد، ومدت هشت سال نخست وزیر خمینی و خامنه ای رهبر کنونی بود ه است، و از سوی دیگر محمود احمدی نژاد، « هاله نور » که با تهدیدات اتمی و بهره برداری از اوضاع نابسامان عراق ، بنیاد گرایی و شوک تمدن ها را محور اصلی سیاست خارجی اش قرار داده است.
این در گیری میان گروهی، چیزی نیست جز بهانه ، برای مردمی که تصمیم دارند به آزادی برسند، وحکومتی که بخوبی می داند که کمترین بازگشایی ، فروپاشی بنای دیکتاتوری را در پی خواهد داشت.
« اصلاح طلبان» در راًس خود رفسنجانی را دارند، که کوششی ندارد رژیمی را که به آن وابسته است سرنگون کند. برعکس اودر پی چاره ای است که بقای رژیم را با دگرگونی سیاسی، در راستای ادامه همان ایدئولوژی تضمین کند، و چهره بهتری از رژیمی نشان دهد، که در پی زیاده روی ها و سخنان موعظه وار احمدی نژاد اعتبار خود را از دست داده است. روابط بحرانی میان جامعه ایران و قدرت مذهبی بیشترخواهد شد، تا زمانی که از حد آن بگذرد و رژیم سرنگون گردد.
ایرانیان در یافته اند که یک حکومت مذهبی به هیچ روی اصلاح پذیر نیست ، و به زباله دانی تاریخ خواهد افتاد. آنها همینطور می دانند برای آزادی بهایی سخت باید پرداخت، و در این مبارزه سرنوشت ساز پشتیبانی جهان آزاد بسیار با ارزش خواهد بود.
همینطور که برپایی رژیم مذهبی در سال 1979 در ایران ، موجب تقویت جنبش های اسلامی در سراسر جهان، بویژه جهان عرب شد. فروپاشی این رژیم مکتبی، تنش ها را در بخش های زیر نفوذ آن، و در جهان کاهش خواهد داد، و پشت سر خود موجی از خرابی و تاًسف بر جای خواهد گذاشت.
تارنمای فرهنگ ایران
www.farhangiran.com
Donnerstag, 23. Juli 2009
احمد شاملو روزگار غریبی است نازنین ...........( در سالروز مرگ او)
منبع روسی: کشتی خامنه ای و احمدی نژاد گرفتار طوفانی سهمگین/ ایران پرس نیوز
نقش زنان در این جنبش واقعا بی نظیر و مثال زدنی بوده و هست( ویدیویی از تظاهرات٢ تیر)
فراخوان به تظاهرات در برلین آلمان در 25 جولای/مونیخ آلمان/هامبورگ آلمان/ فرانکفورت آلمان
سازمان های بين المللی مدافع حقوق بشر با انتشار فراخوان مشترک، روز شنبه 25 جولای (سوم مردادماه) را روز جهانی همبستگی با جنبش مردم ايران اعلام کرده اند. این فرصت مناسبی است که به گوش دولت ها و نهادهای بين المللی برسانيم که رژیم جمهوری اسلامی مشروعيت ندارد، مردم ايران خواهان تغيير اوضاع و استقرار آزادی و دمکراسی اند و برای آن مبارزه می کنند.
در این روز به فراخوان سازمانهای مدافع حقوق بشر، میتینگ ها و تجمعاتی در سراسر جهان برای همبستگی با ملت ایران و حمایت از مبارزات آنان برگزار می گردد. در برلین نیز به دعوت سه سازمان عفو بین الملل، گزارشگران بدون مرز و P.E.N، آلمانی ها و ایرانیان در Potsdamer Platz برلین تجمع خواهند کرد.
زمان: شنبه 25 ژوئیه، از ساعت 13 تا
سازمان های بين المللی مدافع حقوق بشر با انتشار فراخوان مشترک، روز شنبه 25 جولای (سوم مردادماه) را روز جهانی همبستگی با جنبش مردم ايران اعلام کرده اند. این فرصت مناسبی است که به گوش دولت ها و نهادهای بين المللی برسانيم که رژیم جمهوری اسلامی مشروعيت ندارد، مردم ايران خواهان تغيير اوضاع و استقرار آزادی و دمکراسی اند و برای آن مبارزه می کنند.
توجه کنید در روز شنبه راهپیمائی ایرانیان در المان شهر فرانکفورت ساعت 19در(um 19.00 Uhr am Römerberg) میباشد ایرانیان عزیز همراه خود شمع بیاورند که بعد از تظاهرات در کنار رود ماین حرکت خواهیم کرد و به یاد شهدای ازادی شمع روشن خواهیم کرد
سازمان های بين المللی مدافع حقوق بشر با انتشار فراخوان مشترک، روز شنبه 25 جولای (سوم مردادماه) را روز جهانی همبستگی با جنبش مردم ايران اعلام کرده اند. این فرصت مناسبی است که به گوش دولت ها و نهادهای بين المللی برسانيم که رژیم جمهوری اسلامی مشروعيت ندارد، مردم ايران خواهان تغيير اوضاع و استقرار آزادی و دمکراسی اند و برای آن مبارزه می کنند.
تظاهرات در هامبورگ شنبه
بيست و پنج جولای روز همبستگی
ايرانيان در سراسر جهان
آدرس: هاخ من پلاتس
ازساعت 13 الی 16